ابزار وبلاگ

دست خــودم نيست !

ღ♥کلبه ی بارونی♥ღ

نگــرانت هستـــم عشــق من
ايـن ديگـــر دست خــودم
نيست !
فصــل شيرينـــي لحظــه هاست اما،
من همچنــان
بهار که مي شــود ...
دلــم شــــور مي زند

+نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت15:2توسط Amir-Merila | |

+نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت14:57توسط Amir-Merila | |

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده
که وقتي تنها يه گوشه ي حياط مدرسه وايسادي
يه نفر مياد و بهت ميگه با من دوست ميشي؟

+نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت14:53توسط Amir-Merila | |

گـاهـي دلـم مـيخـواد خـودم رو بغــــل کنـم!
ببــرمش روي تختـــ بخـوابونمش!
مَـلافــه رو بـکشم روش!
دستــ ببــرم لاي مـوهـاش و نـوازشش کنـم!
حتــي بـراش لالايـــــي بخـُونم!
وسط گـريــه هـاش بگــم غـصــه نـخور خـودم جـان!!
دُرستــ ميـشــه!...دُرستــ ميـشــه!
اگـر هـم نـشد بـــه جـهنـم!
تـموم ميـشــه!...بـالاخـره تـموم ميـشــه

+نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت14:52توسط Amir-Merila | |

نایت اسکین

خدایا...

 

 شاهد تنهایی ام باش ببین غم ها و تنها ناجی ام باش

 

 پر پرواز من امروز بسته تو بگشا و در آزادی ام باش

 

 چراغ کلبه ام کم سو و تار است به نور خود چراغ

 

 هستی ام باش اسیر موج های تند خشم ام

 

 تو آرام دل دریایی ام باش دل صادق خریداری ندارد

 

 تو خواهان صفای ذاتی ام باش

 

 در این آشفته بازار محبت تو تنها شاهد ارزانی ام باش

نایت اسکین

+نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت15:25توسط Amir-Merila | |

شب تیره و ره دراز و من حیران

فانوس گرفته او به راه من

بر شعله ی بی شکیبِ فانوسش

وحشت زده می دود نگاه من

 

بر ما چه گذشت؟کس چه می داند

دربستر سبزه های تَر دامان

گویی که لبش به گردنم آویخت

الماس هزار بوسه ی سوزان

 

بر ما چه گذشت؟کس چه می داند

من او شدم...او خروش دریاها

من بوته ی وحشی نیازی گرم

او زمزه ی نسیم صحراها

 

من تشنه میان بازوان او

همچون علفی ز شوق روییدم

تا عطر شکوفه های لرزان را

در جام شبِ شکفته نوشیدم

 

باران ستاره ریخت بر مویم

از شاخه ی تک درخت خاموشی

در بستر سبزه های تَر دامان

من ماندم و شعله های آغوشی

 

می ترسم از این نسیم بی پروا

گر با تنم این چنین در آویزد

ترسم که ز پیکرم میان جمع

عطر علف فشرده بر خیزد!

 

فروغ فرخزاد

+نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت15:16توسط Amir-Merila | |

همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!...گفتم:می دونم!


گفتن:این یعنی دوستت ندارهااااا!...گفتم: می دونم!


گفتن:خره یه روز میذاره میرها تنها میشی !...گفتم:می دونم!


گفتند:پس چرا ولش نمی کنی؟...


گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت19:13توسط Amir-Merila | |

تو این زمونه نامرد

یه روز رفتم بازار سیاه

میخواستم عشق بخرم

هنوز نرفته بودم تو که چشم خورد به یه کاغذ

باورتون نمیشه

وقتی خوندمش، تمام تنم سرد شد !

روش نوشته بود : در غرفه هوسبازان عشق را به حراج گذاشته اند،

 به قیمت نابودی پا کبازن . 


ن

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت18:58توسط Amir-Merila | |

در ذهن آشفته ام مست٬

به دنبال خاطرات تو می گردم

تا با آنها کمی آرام بگیرم

راستی برایت بگویم

از وقتی که رفتی چشمهایم همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند

یادت هست وقتی که خیس می شدند... با دستهای کوچکت را روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند

 من که خوب یادم هست

دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم گفتم شاید تو

٬ نمی دانم کجا

٬ پشت پنجره باشی تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم

مثل همیشه که دلتنگت می شدم تا صبح نشستم اما نیامدی...


 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت18:50توسط Amir-Merila | |

در كویر خلوت دلم

با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم

می دانم كه نیاز به جرعه آبی دارم             

تا خود را با آن سیراب نمایم              

در قلبم غوغایی است

غوغای عشق تو

نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است

كه هرگز درآن ركودی نیست

می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری

و مرا همیشه با خود همراه سازی

بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم

بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم

زلالی عشقت را از من مگیر،

انشای چشمت را برایم بخوان تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت18:47توسط Amir-Merila | |

دعایت می کنم، عاشق شوی

روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره

شب ها بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی بیاید راه چشمت را سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را ...


 

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت18:40توسط Amir-Merila | |

صدای باران می اید

و با همه ناباوری هایم به باران ایمان دارم

باران از اسمان بر گلها فرود می اید

تا بخندند و ابرها از اینکه نمی توانند با تمام وجود این زیباترین موجود هستی را نوازش کنند سکوت می کنند

و می بارند

چتر باران اگر چه برای گلها سر اغاز بودن است

اما برای من که غریبی گمشده ام بر بالهای باد مسرت دیدار در غبار را فاش می کند

فریادهایم در زیر باران چه بی صدایند

در من صدا سالهاست که شکسته

باران همیشه برایم با غم گریه می کند

و می بارد

و در کنج دلم با من و بغض گلویم هم صدا می شود

ابر ها هم بی شک مثل من عاشقند...


 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت18:28توسط Amir-Merila | |

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور 

روی ویرانه های امیدم

دست افسونگری شمعی افروخت

مرده ای چشم پر آتشش را

از دل گور بر چشم من دوخت

 ناله کردم که ای وای ، این اوست

در دلم از نگاهش ، هراسی

خنده ای بر لبانش گذر کرد

کای هوسران ، مرا می شناسی

قلبم از فرط اندوه لرزید

وای بر من ، که دیوانه بودم

وای بر من ، که من کشتم او را

وه که با او چه بیگانه بودم

او به من دل سپرد و به جز رنج

کی شد از عشق من حاصل او

با غروری که چشم مرا بست

پا نهادم به روی دل او

 

 

من به او رنج و اندوه دادم

من به خاک سیاهش نشاندم

وای بر من ، خدایا ، خدایا

من به آغوش گورش کشاندم

در سکوت لبم ناله پیچید

شعله ی شمع مستانه لرزید

چشم من از دل تیرگی ها

قطره اشکی در آن چشم ها دید

 

همچو طفلی پشیمان دویدم

تا که در پایش افتم به خواری

تا بگویم که دیوانه بودم

می توانی به من رحمت آری 

دامنم شمع را سرنگون کرد

چشم ها در سیاهی فرو رفت

ناله کردم مرو ، صبر کن ، صبر

لیکن او رفت ، بی گفتگو رفت

وای برمن ، که دیوانه بودم

من به خاک سیاهش نشاندم

وای بر من ، که من کشتم او را

من به آغوش گورش کشاندم

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت17:45توسط Amir-Merila | |

من موهایم را در آسیاب سفید کرده ام ...


! همه شان را......


تو هم برو آنجا....


شاید برای روی سیاهت چاره ای کردی

+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت17:42توسط Amir-Merila | |